سرخط خبرها

انسان امروز تنها است | گپ و گفتی با دکتر جعفر محمد ترمذی، شاعر سرشناس تاجیکستان

  • کد خبر: ۲۱۱۶۳۷
  • ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۶
انسان امروز تنها است | گپ و گفتی با دکتر جعفر محمد ترمذی، شاعر سرشناس تاجیکستان
دکتر جعفر محمد ترمذی، شاعر و ادبیات پژوه گفت: تنهایی ارمغان انسان امروز است، فردیت و انزوا کالبد این آدم را گرفته و رها نمی‌کند.

به گزارش شهرآرانیوز، جعفر محمد ترمذی فوق لیسانس رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی تاجیکی دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان در سال ۱۹۹۳، دکترای علوم فلسفه در رشته‌ی دین شناسی از شورای علمی دانشگاه اسلامی تاشکند در سال ۲۰۰۳ و فوق دکتری علوم فلسفه در رشته تاریخ فلسفه اسلام از شورای علمی دانشگاه ملی ازبکستان در سال ۲۰۲۰ را دریافت کرده است. ترمذی قریب به دو دهه است که در حوزه زبان و ادبیات فارسی به پژوهش می‌پردازد و کنار آن در زمینه شعر نیز قلم می‌زند. او کودکی خود را در تاجیکستان گذرانده است؛ تاجیکستانی که تا پیش از فروپاشی، یکی از جماهیر شوروی بود. جمهوری سوسیالیستی شوروی درواقع یک حکومت توتالیتر (تمامیت‌خواه) بود. حکومت‌های توتالیتر با سیاسی کردن همه سرشاخه‌های ملی اعم از فرهنگ سعی دارند جامعه‌ای یک‌دست تحویل بدهند. یعنی از یک‌جایی به بعد شما اصلا نباید به زبان خودتان که باید به زبان آن‌ها صحبت کنید و حتی لباس آن‌ها را بپوشید. جعفر محمد ترمذی در چنین جامعه‌ای ادبیات فارسی را آموخت و از در آن کوشید، اتفاقی که به نوعی نبردی فرهنگی محسوب می‌شود.

پس به سراغ او می‌رویم و از او می‌پرسیم:

نظر شما درمورد شعر انسان امروز و اخلاق انسان در ادبیات معاصر چیست؟

بنظرم انزوا سوغات امروز انسان است، انسان امروز به صورت یک سویه در عالم خودش سیر می‌کند و زیست اجتماعی‌اش را به دور از خویشاوند ادامه می‌دهد. آدمی که ما شاهد زیستن‌اش در زیر پوست خودمان هستیم یک آدم به دور از گفتگو و ارتباط شده که می‌خواهد عقب بایستد و تنها زندگی کند. کافی است دقت کنیم به سبک زندگی که انسان امروز برای خودش برگزیده است. این امر اصلا با فرهنگ ما همخوانی ندارد. چراکه ما شرقی، مسلمان و انسان هستیم.

در شعر ما بازتاب باهم بودن و زندگی کردن باید اتفاق بیافتد. شعر ما باید بوی دعوت به همزیستی و زندگی کردن بدهد. در مجموع آن‌چه در شعر ما باید به وقوع بپیوندد شعر دیالوگ و گفتگو میان آدم‌ها است، شعر ما باید باب گفتگو را بازکند.


شما در زمانی  ادبیات را آموختید که حفظ زبان پارسی در تاجیکستان عضو اتحادیه شوروی، یک جهاد بود، می‌توانیم نظر شما را در این مورد بدانیم؟

حفظ کردن زبان پارسی از خانه شروع می‌شود، پدر و مادرم فارسی زبان بودند و مادرم افتخار می‌کرد به شاعری من. پدرم می‌خواست من محقق ادبیات باشم و مادرم از جوانی من هروقت شعر پارسی می‌گفتم مورد تشویقم قرار می‌داد. با رهنمایی پدر و مجموع خانواده، تعلیم و تربیت من مصرانه اتفاق می‌افتاد. خانواده اولین دانشگاه برای من در زمان شوروی بود و این افراد از بیرون به من ادبیات یاد می‌دادند.

به همین خاطر است که معتقدم ادبیات از خانه به جامعه تزریق می‌شود نه از قدرت‌های حاکم. بزرگ‌ترین قدرت در زمینه فرهنگ قدرت تربیت است. فرهنگی که بتواند با تربیت افراد اقناع بسازد می‌تواند قالب شود بر هر موجی که می‌خواهد تزلزل ایجاد کند. حالا می‌خواهد قوم قوم مغول باشد و فرهنگ فرهنگ فارسی.

قوم تاجیک بسیار به ایران نزدیک‌اند و همیشه کوشش مهمی در ادبیات فارسی انجام داده‌اند نظر شما در این مورد چیست؟

به تاجیکان می‌گویند ایرانیان شرقی و بنظرم این تعریف درستی است، در زمان شوروی ظلمی شد بر این قوم که یک قوم بومی، قدیمی و کهن‌سال آن منطقه بود. با آن‌همه تاریخ و فرهنگ و تمدنی که داشته است و بزرگ‌مردانی که به ادبیات فارسی بخشیده است را قصد داشتند تا در سوسیالیسم هضم کنند. اما سال‌هاست این فرهنگ مهمانان خودش را در خود هضم کرده و زبان فارسی در ترمذ سمرقند، بخارا و مناطق دیگر نفس می‌کشد. امروز هم مشعلی که رودکی افروخته فروزان است و شعر و سبک او ورد زبان‌ها است.

این از قدرت ادبیات فارسی است؟

ادبیات ما هزاران سال پیش اشعارمان را با دوستی و کلمات مربوط به آن سروده است. جالب اینجاست که اصل سانسکریت هندی کلیله و دمنه ناپدید و نمونه ترجمه آن به زبان پارسی پهلوی زنده مانده است. این قدرت ادبیات فارسی را نشان می‌دهد. اینکه بارها اقوام مختلف با زبان‌های مختلف خواستند بیایند و خودشان را به فارسی قالب کنند و نتوانسته‌اند نشانه قدرت ادبیات ما است. یعنی هرجای این ادبیات برای شما سوال ایجاد شود پاسخ‌اش در همین ادبیات خوابیده و نیازی به پیداکردن پاسخ در سایر زبان‌ها نیست. البته شعر شاهکار ادبیات فارسی است و سوغات وزینی برای آیندگان به یادگار گذاشته است.

یکی از آثار جعفر محمد ترمذی:

در میان من و تو فاصله هست
و چه یک فاصله‌ی زیبایی
و در این دوری نزدیک
یک صمیمیت شفاف به لب‌های تو عاشق شده است.
من به بازار شدم
و به آلوی لبان تو خریدار شدم
سبدم خالی بود
و دو جیبم ز سبد خالی‌تر
و چه یک بازاری
نه خریدی
نه فروشی
باز هم با سبد خالی خود برگشتم
چشم آلوی فروشنده زنی عربده جو
با تمسخر ز پس سایه‌ی درویشی من می‌لغزد
دل شب بود
منِ تنها
تنِ تنها
به سراغ دل افتاده‌ی خود افتادم

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->